با نگاهي به فيلم مستند جاي خالي خانم يا آقاي ب
گفتمانها مجموعهاي از حكمها و استدلالهاي به هم پيوسته هستند درباره موضوعي خاص كه آشكارا يا تلويحاً مدعياند حقيقت را درباره آن موضوع ميدانند. چيزي مانند ايدئولوژي امّا محدودتر و پرشمارتر. تعدادي از گفتمانهاي رايج اين روزها اينها هستند: فمينيزم، حقوق بشر، محيط زيست، تقابل سنت و مدرنيزم، پوپوليسم. گفتمانها سادهاند و در سادگي خود شكل زنده، ملموس، پيچيده و چند لايه واقعيت را از بين ميبرند. مثلاً در در شكل ساده شده فمينيزم، همه مناسبات زنان و مردان با ستم اجتماعي و تاريخي مردان بر زنان قابل توجيه است و ابعاد ديگر و زاويههاي ديگرِ نگاه به مسائل زن و مرد، در آن از ميان ميرود. گفتمانها بر يكي دو واقعيت بنيادين استوارند، امّا با محدود شدن به اين واقعيتها و تعميم آنها، از واقعيت پيچيده دور ميافتند.
اينها را گفتم تا بگويم به عنوان تماشاگر و منتقد فيلمهايي را دوست دارم كه به جاي تكرار اين گفتمانها، با پرده افكندن از چهرههاي غيرمنتظره و غافلگيركننده واقعيت و نشان دادن گوشههاي بكر و غريب زندگي بيروني و دروني آدميزاد، غافلگيرم كنند. فيلمهاي مستند به سبب تماس مستقيم با واقعيت، شانس بيشتري براي نمايش چهرههاي بكر واقعيت دارند. به عنوان نمونه به يكي از فيلمهاي مستند مطرح امسال به نام جاي خالي خانم و آقاي ب ساخته فيما امامي و رضا دريانوش اشاره ميكنم: داستان زن و شوهري روستايي كه براي درمان نازايي مرتب به شهر ميآيند و مرد كه يك بار زن ديگري گرفته، تهديد كرده است كه در صورتي ناكامي درمان، زن را طلاق خواهد داد. محتواي فيلم، رابطه ظالمانه اين زن و مرد است. امّا ارزش فيلم در ريزهكاريهايي است كه در اين رابطه نشانمان ميدهد:
نشانههايي هست و خود مرد يك دو بار ميگويد كه مسئلهاش بچهدار شدن نيست، بلكه به رابطه با زنان گوناگون احتياج دارد.
حضور زن ابداً مظلومانه نيست. هم از نظر سرزبانداري و هم از نظر طلب مهريهاش كه معلوم است پرداختش براي مرد چندان ساده نيست. در رفتار و گفتار زن يك نوع عملگرايي، واقعبيني و هوشمندي ديده ميشود.
زن بچه ميخواهد و مرد را كمابيش دوست دارد. به عبارت ديگر، بخشي از اين رابطه ناعادلانه از خواست خود زن ناشي ميشود. مرد اصراري به ادامه اين رابطه ندارد.
زن و مرد هر دو باهوشند، شيرين حرف ميزنند، با مظاهر زندگي امروزي (كامپيوتر، آزمايشهاي پزشكي، ...) آشنايند، درباره مسائل خصوصي خود در برابر دوربين حرف ميزنند، و خوب بازي ميكنند.
اين ظرايف بسيار بيشتر از استخوانبندي تكراري ظلم مردان بر زنان روح در فيلم ميدمد. اينها تا چه اندازه خواست فيلمسازان بوده و چقدر عليرغم خواست آنها به فيلم راه يافته است، نميدانم. امّا اگر آنها خود را اسير گفتمان ساده شده ستم مردان بر زنان ميكردند، بسياري از اين ريزهكاريها را از فيلم درميآوردند. راهنماي آنها در حين كار نه آن گفتمان رايج كه حضور زنده و واقعي موضوعشان بوده است.
چه در مقام فيلمساز و چه در مقام تماشاگر، خود را گرفتار گفتمانهاي رايج نكنيد. اينها شما را از تماس زنده و غافلگيركننده با موضوع دور ميكنند.
گفتمانها مجموعهاي از حكمها و استدلالهاي به هم پيوسته هستند درباره موضوعي خاص كه آشكارا يا تلويحاً مدعياند حقيقت را درباره آن موضوع ميدانند. چيزي مانند ايدئولوژي امّا محدودتر و پرشمارتر. تعدادي از گفتمانهاي رايج اين روزها اينها هستند: فمينيزم، حقوق بشر، محيط زيست، تقابل سنت و مدرنيزم، پوپوليسم. گفتمانها سادهاند و در سادگي خود شكل زنده، ملموس، پيچيده و چند لايه واقعيت را از بين ميبرند. مثلاً در در شكل ساده شده فمينيزم، همه مناسبات زنان و مردان با ستم اجتماعي و تاريخي مردان بر زنان قابل توجيه است و ابعاد ديگر و زاويههاي ديگرِ نگاه به مسائل زن و مرد، در آن از ميان ميرود. گفتمانها بر يكي دو واقعيت بنيادين استوارند، امّا با محدود شدن به اين واقعيتها و تعميم آنها، از واقعيت پيچيده دور ميافتند.
اينها را گفتم تا بگويم به عنوان تماشاگر و منتقد فيلمهايي را دوست دارم كه به جاي تكرار اين گفتمانها، با پرده افكندن از چهرههاي غيرمنتظره و غافلگيركننده واقعيت و نشان دادن گوشههاي بكر و غريب زندگي بيروني و دروني آدميزاد، غافلگيرم كنند. فيلمهاي مستند به سبب تماس مستقيم با واقعيت، شانس بيشتري براي نمايش چهرههاي بكر واقعيت دارند. به عنوان نمونه به يكي از فيلمهاي مستند مطرح امسال به نام جاي خالي خانم و آقاي ب ساخته فيما امامي و رضا دريانوش اشاره ميكنم: داستان زن و شوهري روستايي كه براي درمان نازايي مرتب به شهر ميآيند و مرد كه يك بار زن ديگري گرفته، تهديد كرده است كه در صورتي ناكامي درمان، زن را طلاق خواهد داد. محتواي فيلم، رابطه ظالمانه اين زن و مرد است. امّا ارزش فيلم در ريزهكاريهايي است كه در اين رابطه نشانمان ميدهد:
نشانههايي هست و خود مرد يك دو بار ميگويد كه مسئلهاش بچهدار شدن نيست، بلكه به رابطه با زنان گوناگون احتياج دارد.
حضور زن ابداً مظلومانه نيست. هم از نظر سرزبانداري و هم از نظر طلب مهريهاش كه معلوم است پرداختش براي مرد چندان ساده نيست. در رفتار و گفتار زن يك نوع عملگرايي، واقعبيني و هوشمندي ديده ميشود.
زن بچه ميخواهد و مرد را كمابيش دوست دارد. به عبارت ديگر، بخشي از اين رابطه ناعادلانه از خواست خود زن ناشي ميشود. مرد اصراري به ادامه اين رابطه ندارد.
زن و مرد هر دو باهوشند، شيرين حرف ميزنند، با مظاهر زندگي امروزي (كامپيوتر، آزمايشهاي پزشكي، ...) آشنايند، درباره مسائل خصوصي خود در برابر دوربين حرف ميزنند، و خوب بازي ميكنند.
اين ظرايف بسيار بيشتر از استخوانبندي تكراري ظلم مردان بر زنان روح در فيلم ميدمد. اينها تا چه اندازه خواست فيلمسازان بوده و چقدر عليرغم خواست آنها به فيلم راه يافته است، نميدانم. امّا اگر آنها خود را اسير گفتمان ساده شده ستم مردان بر زنان ميكردند، بسياري از اين ريزهكاريها را از فيلم درميآوردند. راهنماي آنها در حين كار نه آن گفتمان رايج كه حضور زنده و واقعي موضوعشان بوده است.
چه در مقام فيلمساز و چه در مقام تماشاگر، خود را گرفتار گفتمانهاي رايج نكنيد. اينها شما را از تماس زنده و غافلگيركننده با موضوع دور ميكنند.
منظور از گفتمان چيست؟
پاسخحذف