دی ۱۶، ۱۳۸۴

دیالوگ‌های بامزه کیارستمی

یكی از عوامل جذاب فیلم‌های كیارستمی دیالوگ‌هایی جالب، بامزه و طنزآمیزی است كه گاه می‌شنویم. برخی از دیالوگ‌ها واقعاً پیش‌پاافتاده‌اند. در آخرین باری كه كلوزآپ را دیدم، این دیالوگ نظرم را جلب كرد.
كیارستمی در پاسگاه ژاندارمری از یكی از دو سربازی كه سبزیان را دستگیر كرده‌اند درباره سبزیان سئوال می‌كند. سرباز معتقد است آدم حتی اگر دزدی و كلاهبرداری هم می‌كند باید قیافه‌ای داشته باشد. كیارستمی می‌گوید پس قیافه نداشت، و پس از تأیید سرباز با لحنی طعنه‌آمیز نتیجه‌گیری می‌كند كه "پس بدون قیافه بود". این گونه دیالوگ‌های زنده و "جالب" و اندكی تحقیرآمیز، حقیقتاً چه چیزی نكتة بكری در خود دارند؟
در زندگی ادامه دارد ... پسربچه به پدرش كه اتوماتیك‌وار می‌گوید "هر راهی بالاخره به جایی ختم می‌شود"، می‌گوید "پس بن‌بست چیه؟" در نگاه نخست نكتة بكری است. نشان می‌دهد كه چطور به طور خودكار چیزهایی می‌گوییم، بدون اینكه به معنای آن بیندیشیم. به خودكار شدن زندگی بزرگسالان اشاره می كند دربرابر نگاه نیاموخته‌تر، معتادنشده و در نتیجه بكرتر كودكان. اما تأمل بیشتر نشان می‌دهد كه در عین حال این نكته چندان ژرفایی هم ندارد. جذابیت آن به خاطر تیزبینی آن است تا بیان حقیقتی مهم. واقعیت این است كه حرف پدر برای از سر باز كردن بچه است. به اصطلاح زبانشناس‌ها یك كنش زبانی است كه هدف پراگماتیك آن مهم‌تر است تا معنای ارجاعی الفاظ آن. سخنی است از سر كلافگی برای رها شدن از پرسش‌های كودك. واقعاً چنین نیست كه گویندة این حرف بیندیشد همه راه‌ها به جایی ختم می‌شوند و بن‌بستی وجود ندارد.

در زیر درختان زیتون حسین استدلال می‌كند كه اتفاقاً خوب است كه او بی‌سواد است و طاهره باسواد، چون اگر باسواد با باسواد ازدواج كند و بی‌سواد با بی‌سواد، بی‌سوادها بی‌سواد باقی می‌مانند و باسوادها باسواد. [یا استدلالی در این مایه‌ها] این استدلال‌ها موجب خندة تماشاگران می‌شود. اما كاملاً روشن نیست كه خنده بیننده به معنای مسخره كردن حسین است یا به زیركی او می‌خندد. به هر رو این حرف‌ها هم مانند حرف‌های پسربچة كارگردان فیلم از تیزبینی حسین (و تیزبینی فیلمساز) حكایت می‌كنند؛ از نگاه كردن به مسئله از منظری نامتعارف؛ از توجه دادن به استدلالی خلاف استدلال معمول كه در ضمن كاملاً منطقی هم می‌نماید. باز یك جور افشاگری اتوماتیك شدن استدلالات روزمره ما. اما آیا در این حرف‌ها ژرفا و حقیقتی وجود دارد؟ آیا اینكه عموماً می‌اندیشیم بهتر است زن و شوهر از نظر سطح سواد و فرهنگ با یكدیگر تناسب داشته باشند، حرفی است نیاندیشیده و بی‌پایه.
در این فیلم‌ها چه بسا تیزبینی، جذابیت ناشی از نگاه كردن از زاویه‌ای بدیع به موضوع را با عمق و ژرفا اشتباه می‌گیریم.

۱ نظر:

  1. حقیقتا باید به تیزبینی کیارستمی اعتراف کرد. یک تیزبینی در ظاهر بیطرفانه اما در اکثر مواقع قانع کننده و گاهی چند منظوره که کافی است در قبال کمی از آنها دچار تعصب شویم و آنها ما را به قعر برداشتهای نابجا بکشانند. اما درباره ی اهم بودن هدف پراگماتیک با شما موافقم ولی نه به این شکل که از هر معنای ژرفی خالی باشد البته نه ژرفایی به عمق هشت جلد کتاب که اصلا نیازی هم به این همه عمق نیست بلکه عمقی در حد یک تیزبینی چند برداشتی سینمایی مثلا همین که فرمودید حسین سبزیان "بدون قیافه بود" مسلما ارجاعی ظریف به کلیت اثر - کلوزآپ _ دارد و البته به نظر من کارکردی دراماتیک نیز دارد که در مخوف جلوه دادن حسین سبزیان و ایجاد جذابیت برای بیشتر دانستن تماشاگر موثر است البته مطمئنا منظورم از مخوف بودن چیزی در مایه های جان دو در فیلم هفت نیست بلکه ایجاد کشش اولیه است که به نظرم در توفیق کیارستمی به نگه داشتن بیننده کمک فراوانی میکند.

    پاسخحذف