‏نمایش پست‌ها با برچسب سینمای عامه پسند. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب سینمای عامه پسند. نمایش همه پست‌ها

شهریور ۲۷، ۱۳۹۰

سینما رفتن به منزله آیین

از وقتی انسان مدرن شد، یعنی به این نتیجه رسید که ”هست، چون می‌اندیشد“، یعنی عقل باور شد، و وقتی این عقل‌باوری به شرق آمد، روشنفکر عقل‌باور شروع کرد به خندیدن به همه پدیده‌های آیینی، به خاطر اینکه غیرعقلانی بودند. گریه کردن به خاطر رویدادهای تاریخی-نمادین بی‌معنی می‌نمود و آداب و رسوم آیین‌های دینی از یک منظر عقل‌گرایانه، هیچ مفهومی نداشتند و خرافافه‌گرایی نام می‌گرفتند. امّا همین انسان مدرن نمی‌دید ــ و نمی‌بیند ــ که بسیاری از رفتارهای اجتماعی مخصوص دوران جدید خود تا چه اندازه غیرعقلانی و آیینی‌اند. مثلاً سینما رفتن.


بله، سینما رفتن. بیایید از چشم موجودی که از سیاره دیگر، یا یک زمان تاریخی دیگر که در آن پدیده‌ای مانند سینما وجود ندارد به شهر ما آمده است، به این عادی‌ترین کار بنی بشر امروزی نگاه کنیم. او در سفرنامه خود خواهد نوشت: مردم شهرهای این سیاره، با هزینه‌های بسیار بناهای بزرگی ساخته‌اند با سردرهای عظیم که معمولاً به تصویر زنان و مردان خوش‌چهره و اتفاقات هیجان‌انگیز یا عاشقانه آراسته‌اند. برای ورود به این بناها یا معابد، زنان و مردان که گاه دست بچه‌های‌شان را گرفته‌اند صف‌های طولانی می‌بندند و از سوراخ کوچکی که مردی یا زنی در آن سوی آن نشسته است، در ازای دادن نوعی تکه کاغذ، تکه کاغذهای دیگری می‌گیرند و با نشان دادن این تکه کاغذها به مردی که جلوی در بنای اصلی ایستاده است، وارد تالار بزرگی می‌شوند. به تدریج جمعیت زیاد می‌شود. معلوم است همه منتظر اتفاقی هستند. بالاخره درهای سالن دیگری باز می‌شوند. سالنی نیمه‌تاریکی است که در آن ده‌ها ردیف صندلی تعبیه شده است. سقف تالار بسیار بلند است. جمعیت با نظم خاصی روی صندلی‌ها و رو به پرده بسیار بزرگی که در مقابل‌شان بر دیوار نصب شده است می‌نشینند. وقتی همه در جاهای‌ خود مستقر شدند، چند مرد درها را می‌بندند و چراغ‌ها را خاموش می‌کنند.

اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۰

دیدگاه‌های كیل و مقاله Trash, Art, and the Movies


یك
ترجمه نام كتاب‌ها و مقاله‌های پائولین كیل بسیار دشوار و گاهی غیرممكن است. برای ترجمه عنوان مقاله‌ای كه می‌خوانید، در زبان فارسی معادل مناسبی برای movies نیافتم. در انگلیسی این لفظ بیشتر بر كاركرد عامه‌پسند و وجه عامیانه سینما دلالت می‌كند، در برابر واژه film كه بر وجه جدی‌تر و هنری‌تر سینما دلالت دارد. من در نوشته دیگری در ترجمة‌ عنوان این مقاله به جای “موویز” گذاشته بودم “فیلم‌ها” كه گمانم درست نیست، چون منظور نه جمع movie یعنی فیلم، كه پدیده سینما رفتن و فیلم دیدن است آن طور كه در جامعه به طور واقعی جاری‌ست. با اغماض می‌توان این كلمه را همان سینما ترجمه كرد، كمااینكه در زبان فارسی همان پدیده به سینما موسوم است. امّا 
  trashبه معنای آشغال است و به آثار هنری عامه‌پسند با سطح نازل اتلاق می‌شود. در نگاه نخست عجیب می‌نماید كه كیل از trash دفاع می‌كند. و اصلاً نكته اصلی این مقاله همین است. ابتذال به جای trash گمانم غلط نیست، هرچند حق مطلب را ادا نمی‌كند. دفاع از trash در زبان انگلیسی دست كم بر زمینه مباحثاتی كه در آن دوره در زمینه توجه به هنر عامه‌پسند و جریان “ضدفرهنگ” و هیپی‌گری جریان داشته آن قدر عجیب نیست كه دفاع از ابتذال در زبان فارسی. به هر رو محتوای مقاله روشن می‌كند كه منظور پائولین كیل از ابتذال و وجه مثبت آن چیست. و این ما را می‌رساند به نكته دوّم.
دو
بحث پائولین كیل را باید به عنوان لحظه‌ای در مجادله‌ای طولانی‌ دانست كه روشنفكران و هنرشناسان و منتقدان در برخورد با هنر عامه‌پسند داشته‌اند.

ابتذال، هنر، سینما


تكه‌هایی از مقالة
ابتذال، هنر، سینما
پائولین كیل
گزینش و ترجمه: روبرت صافاریان

فیلم‌هایی كه هنر نیستند امّا از آنها خوشمان می‌آید
این روزها آن قدر درباره هنر سینما صحبت می‌شود كه بیم آن می‌رود فراموش كنیم بیشتر فیلم‌هایی كه از تماشای‌شان لذت می‌بریم آثار هنری نیستند. برای مثال فیلم شكارچی‌های پوست سر یكی از سرگرم‌كننده‌ترین فیلم‌های آمریكایی سال گذشته بود. این فیلم هرچند ماهرانه ساخته شده بود، امّا دشوار بتوان آن را یك اثر هنری دانست ــ اگر این گونه اصطلاحات اصولاً معنای مفیدی داشته باشند. یا، سراغ یك نمونه واقعاً زمخت برویم، فیلمی كه واقعاً خامدستانه ساخته شده است مانند توحش در خیابان‌ها ــ فیلمی كه با تف و جنون و فرصت‌طلبی سرهم‌بندی شده ــ و با این همه لذت‌بخش است، هرچند نمونه كلاسیك یك فیلم غیرهنری است. چه عاملی باعث می‌شود از این فیلم‌ها ــ كه آثار هنری نیستند ــ لذت‌ ببریم؟ شكارچی‌های پوست سر از بیشتر وسترن‌ها سرگرم‌كننده‌تر است، چون در آن برت لانكاستر و اُسی دیویس در كنار هم جداً دوست‌داشتنی‌اند. بخشی از لذت فیلم كوششی است كه آدم می‌كند تا بفهمد چه چیزی آنها را این اندازه دوست‌داشتنی می‌سازد. برت لانكاستر كمدین غریبی است: چیزی كه او را متمایز می‌سازد این است كه انگار كمدی او از حضور فیزیكی او ناشی می‌شود. او كه در نقش‌های جدی بازیگر نه چندان برجسته و بیش از اندازه سختكوشی است، استعداد ظاهراً راحتی (بدون كوششی) برای كمدی دارد و هیچ چیز مسری‌تر از بازیگری نیست كه بتواند جلوی دوربین چنان راحت باشد كه انگار دارد به او خوش می‌گذرد. (جرج سگال گاهی به نظر می‌رسد كه این استعداد را دارد و بریژیت باردو از این نظر در فیلم زنده باد ماریا! درخشان بود). تركیب شخصیت‌ها در جفت لانكاستر و اُسی دیویس ــ بازیگر نیرومند و دوست‌داشتنی دیگری كه حضور فیزیكی قوی دارد ــ  یك جوری موثر از كار در آمده، و كارگردان سیدنی پولاك با نظارت دقیق نگذاشته در این امر زیاده‌روی نشود.
امّا توحش در خیابان‌ها. این فیلم آشكار افتضاح است، امّا این موضوع یك جوری به نفع آن تمام می‌شود نه به ضررش، چون این فیلم از جهات زیادی تیزتر و هوشمندانه‌تر از بسیاری از فیلم‌های خوش‌ساخت‌تر است. شبیه بسیاری از محصولات جدید شركت “آمریكن اینترنشنال پیكچرز” است، امّا تماشاش به این می‌ماند كه آدم دارد كمیك استریپی را كه دقیقاً شبیه همانی است كه دیروز خوانده دوباره می‌خواند، امّا در این كمیك استریپ جدید حالت‌های غافل‌گیركننده‌ای روی صورت‌ها می‌بیند و بعضی از دیالوگ‌های توی بادكنك‌های بالای سر شخصیت‌ها حقیقتاً بامزه‌اند.

مهر ۲۶، ۱۳۸۹

چند ملاحظه درباره بحث فیلم عامه‌پسند


بالاخره مردم می‌فهمند یا نمی‌فهمند؟

یکی از تناقضات مخالفان سینمای مبتذل و کوبندگان فیلمفارسی این است که در موضوع مردم تکلیف‌شان با خودشان روشن نیست.
آیا وقتی با تحقیر درباره فیلم‌های سوپرمارکتی حرف می‌زنند، وقتی می‌گویند کار سینما به سوپرمارکت‌ها واگذار شده است، هدف این تحقیر آیا کسی جز مردم هستند؟ مردمی که برای پر کردن اوقات فراغت‌شان سی دی این فیلم‌ها را از بقالی سر کوچه‌شان می‌خرند و تماشا می‌کنند؟
در بحثی که این روزها در مطبوعات و مجلات سینمایی و برنامه‌های تلویزیونی درباره خطر ابتذال در سینما جریان دارد، همه برای نشاندن حرف خود به کرسی و دفاع از سیاست و سینمای دلخواه خود از زبان مردم حرف می‌زنند. آنچه را خود می‌خواهند خواست مردم معرفی می‌کنند و چنین به نظر می‌رسد که واقعاً باور دارند که چنین است. آنها که “کمدی‌های مبتذل” را می‌کوبند، می‌گویند چنین فیلم‌هایی توهین به شعور مردم هستند و هواداران و تولیدکنندگان محصولات مبتذل می‌گویند که مردم با استقبال‌شان بر کار آنها صحه می‌گذارند. اولی‌ها می‌گویند نگران مردم‌ند و آخری‌ها می‌گویند دارند به مردم خدمت می‌کنند.

مبارزه با ابتذال یا سانسور
برای حفظ منافع مردم و برای محافظت آنها از فساد ناشی از این فیلم‌ها، به دولت اعتراض می‌کنند که چرا جلوی‌شان را نمی‌گیرد. به عبارت دیگر به دولت پیشنهاد سانسور می‌دهند. با همین استدلال بود که دکتر کاووسی هم در زمان خود به ریاست اداره سانسور وقت منصوب شد و سال‌ها بعد هنوز از کاری که در این سمت کرده است دفاع می‌کند و آن را جزئی از مبارزه خود با ابتذال می‌داند. مبارزه‌ای که بخش دیگرش کوبیدن فیلمفارسی در نقدها و نوشته‌های سینمایی‌اش بود.

مرداد ۲۷، ۱۳۸۹

نگاهی به فصل تظاهرات فیلم "پسر آدم، دختر حوا"

اینجا تهران است؟

این یادداشت نقد فیلم پسر آدم، دختر حوا نیست. بلکه پرسش مشخصی است درباره فصل تظاهرات خیابانی فیلم. بر کسی پوشیده نیست که دادن مجوز برای تظاهرات خیابانی و گردهمایی‌ یکی از مسائل حساس عرصه سیاست در بیش از یک سال گذشته بوده است. وقتی در فیلم یکی از خانم‌ها صحبت از این می‌کند که نباید قدرت مطبوعات را دست کم گرفت (باز هم یکی از مسائل حساس جامعه، بخصوص در یک سال گذشته) بلکه باید جریان‌سازی کرد به نفع تصویب حضانت خانم‌ها بر فرزند ذکور در مجمع تشخیص مصلحت نظام، و بعد بلافاصله شاهد تظاهرات خیابانی طرفداران و مخالفان تصویب می‌شویم، پچپچه‌ای در میان تماشاگران دور و بر می‌افتد. خانمی می‌پرسد: اینجا تهران است؟ به گمان من ناهمخوانی این صحنه‌ها با آنچه هر ایرانی و هر تهرانی در زندگی اجتماعی و واقعیت سیاسی اطراف خود می‌بیند، آن قدر آشکار است که نیازی به توضیح ندارد. منتها بحث این است که آیا فیلم کمدی که همیشه با اغراق همراه است و الزامی ندارد کپی مو به موی واقعیت اجتماعی و سیاسی باشد، مجاز است تصویری خلاف واقع از زندگی اجتماعی پیرامون‌مان ارائه کند؟ آیا این را باید به حساب فانتزی فیلم بگذاریم، خیلی جدی نگیریم و به خودمان بگوییم شوخی بامزه‌ای است برای چند دقیقه‌ای خوش گذراندن؟ آیا فضای شاد و امن این تظاهرات‌ها و تضاد آن را با ضایعات اسفبار تظاهرات‌های خیابانی واقعی (با هر نگاه و از هر موضعی که به رویدادها بنگریم)، با استناد به قواعد ژانر قابل توجیه است؟
شاید برخی از دوستان منتقد بگویند قواعد ژانر به فیلمساز اجازه می‌دهند در واقعیت‌ها اغراق کند و تماشاگر بعد از مدّتی با درک قواعد دنیای روی پرده شروع به پذیرش رویدادهایی می‌کند که با واقعیت چندان خوانایی ندارند. مثلاً در همین فیلم مورد بحث ما، زن جوانی نردبان می‌گذارد و از بالکن طبقه بالای ساختمانی به بالکن دیگر می‌رود. خب، این رفتار چندان طبیعی نیست و تنها در چارچوب قواعد دنیایی که روی پرده ساخته شده، باورپذیر می‌شود. یا همین زن نمی‌تواند به همان راحتی که مهناز افشار در فیلم وسیله شنود می‌سازد، این کار را بکند. اینها از آن نوع اغراق‌هایی هستند که در چارچوب قواعد فیلم کمدی پذیرفتنی‌اند.

مرداد ۱۸، ۱۳۸۹

شیرین کیارستمی: فیلمی نخبه‌گرا درباره سینمای عامه‌پسند

شیرین کیارستمی یک فیلم تجربی درجه یک است و شیرینی که زنانِ فیلم کیارستمی در این فیلم تماشا می‌کنند، یک فیلم عامه‌پسند تمام‌عیار: فیلمی نخبه درباره فیلمی عامیانه، فیلمی ظریف با لایه‌های پنهان و پیام‌های قابل تاویل درباره فیلمی گل‌درشت که پیام‌های احساسات‌اش را آشکار اعلام می‌کند. شیرینی که تنها صدایش را می‌شنویم 180 درجه با سینمای مطلوب کیارستمی فرق دارد. فیلم‌های کیارستمی از موسیقی متن، بازی‌های اغراق‌آمیز تئاتری، دیالوگ‌های مطنطن، موقعیت‌های مرگ و زندگی و برانگیختن مستقیم احساسات تماشاگر، از همه آنچه می‌توان نام manipualation (دخالت آشکار هنرمند و قصه‌گو برای تحریک احساسات و اندیشه‌های بیننده) دوری می‌کنند و میل به لحظات عادی زندگی روزمره دارند. سینمای کیارستمی سینمایی است متمایل به درام‌زدایی، در حالی که شیرینی که در فیلم کیارستمی صدایش را می‌شنویم، از آن درام‌های اغراق‌آمیزی است که آشکارا از همه عوامل بالا برای متاثر کردن بیننده‌اش استفاده می‌کند. موضع کیارستمی نسبت به درام تاریخیِ روی پرده دروغینِ فیلم شیرین که گروهی از زنان نسل‌های مختلف به تماشایش نشسته‌اند چیست؟
آیا شیرین نقد سینمای عامه‌پسند از این گونه است؟ از جهتی چنین است. در فیلم شیرین، آنچه به عنوان بازی و واکنش بازیگران نسبت به فیلمی که نمی‌بینمش بر پرده نمایش داده می‌شود، در واقع واکنش به صحنه‌هایی نیست که صدای‌شان را می‌شنویم. در حقیقت اصلاً فیلمی وجود ندارد و واکنش های بازیگران به صحنه‌ها توهم‌هایی هستند که فیلمساز و تدوینگر و صداگذار با کنار هم گذاشتن مواد خامی از منابع مختلف (صدای اجرای شنیداری نمایش، جلوه‌های صوتی انباریِ صدای سم و شیهه اسب و راه رفتن‌ها و باز و بسته شدن درها، تصویرهای بازیگرانی که بدون آگاهی از اینکه تصویرشان در چه ساختاری قرار می‌گیرد با استفاده از توان بازیگری خود لحظات شادی و غم و آرامش و هیجان را بازی کرده‌اند، بازی نور روی چهره بازیگران که به کمک کامپیوتر ساخته شده، و تعیین حساب‌شده جایی که تصویر هریک از بازیگران مشهور می‌آید) ساخته‌اند. اینها به زبان حال به ما می‌گویند که فیلم‌های عامه‌پسندی که اشک ما را در می‌آورند در واقع همه دروغ‌هایی ساختگی هستند که با تلاش صنعتگران اهل سینما به عنوان واقعیت به خوردِ تماشاگر داده می‌شوند. این همان موضعی است که کیارستمی هم در مصاحبه‌هایش تشریح کرده است و هم با فیلم‌هایی که ساخته بر آن صحه گذاشته است.