میگویند صحنه آخر طعم گیلاس، كه پشت صحنه را نشان میدهد، میخواهد به ما بگوید كه همه آنچه دیدهایم سینما بوده، نه واقعیت. آیا این حرف بدیعی است؟ آیا بیننده بدون این صحنه نمیفهمد كه چیزی كه دیده فیلم بوده است، نه واقعیت؟ آیا این گونه فاصلهگذاری و بیگانهسازی به خودی خود فضیلتی است؟
این بازی "سینما در سینما"، یعنی قرار دادن خود سینما و روند فیلمسازی به عنوان موضوع فیلم، كه این روزها در سینمای ما این قدر متداول شده، جز در موارد اندكی، هیچ چیز بكر و بدیعی در خود ندارد و حقیقتاً به چیز پیش پا افتادهای بدل شده است. در بهترین موارد "جالب" است (و البته هر چیز "جالبی" لزوماً عمیق نیست). آخرین نمونه این بازی را در فیلم آینه می بینیم، كه نمونه اعلای استفاده خستهكننده، بیمعنا و خودنمایانه از این شگرد دیگر كهنه شده است.
در سینمای كیارستمی هم این گونه استفادة نامناسب از فاصلهگذاری سینمایی (توجه دادن بیننده به اینكه چیزی كه تماشا میكنی فیلم است، و ممانعت از اینكه او در داستان غرق شود) وجود دارد. فصل پایانی كلوزآپ، جایی كه از دور شاهد ملاقات مخملباف و سبزیان هستیم، روی تصاویر آنها گفتگویی را بین صدابردار و كارگردان میشنویم در این باره كه میكروفن خراب شده و قطع و وصل میشود. از این به بعد صدای حرفهای آدمها را پاره پاره میشنویم. كارگردان با این شیوة حسابشده میخواهد به بیننده بباوراند كه آنچه میبیند مستند محض است. یعنی برعكس فاصلهگذاری برشتی كه هدفش این است كه به بیننده بگوید چیزی كه می بیند بازی است، اینجا تأكید بر حضور كارگردان و صدابردار، و افزودن یك عیب فنی دروغین، با این هدف انجام گرفته است كه بیننده را فریب بدهد كه شاهد واقعیت محض است. حالا میتوان این پرسش را طرح كرد كه این شیوه نمایش برخورد مخملباف و سبزیان، و قطع و وصل صدا در طول دیالوگهای آن دو، آیا كمكی به در آوردن حس صحنه میكند؟ نگویید كیارستمی اصولاً قصد ندارد حس خاصی را القا كند. با موسیقیای كه چند لحظه بعد روی فیلم میشنویم، كیارستمی آشكارا در صدد القای حس مثبتی درباره سبزیان است. اما قطع و وصل صدا، جر برانگیختن هلهله تحسین برخی منتقدان، كه نفسِ كشف "سینما به عنوان موضوع سینما" آنها را از خود بی خود میكند، و آن را دلیلی بر پست مدرنیسم كیارستمی می گیرند، هیچ كاركرد دیگری ندارد. قرار دادن مدیومی به عنوان موضوع اثری در همان مدیوم (مثلاً تابلویی كه نقاشی را در حال نقاشی همان تابلو نشان میدهد) پیشینهای دیرینه دارد، اما همه این گونه آثار چیز ژرفی درباره رابطه واقعیت و بازنمایی به نمیگویند. آنجا كه میگویند باید نشان داد كه ژرفای حرفشان در كجاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر