استیو جابز که نامش با نام اپل، مکینتاش، آی پد و آی فون گره خورده است، در کنار بیل گیتس (مایکروسافت)، مارک زوکربرگ (فیس بوک) لاری پِیج و سرگئی برین (بنیانگذاران گوگل) یکی از چهرههایی است که به آیکون فرهنگی بدل شده است، به نشانهای که معنای ثروتمند بودن را با رشتهای از فضایل اخلاقی مانند پشتکار، هوش، دانش و اراده پیوند میزند. در قالب این چهرهها، آدم پولدار لازم نیست شکمگنده، کریه، مستبد، ظالم و نادان باشد، بلکه اتفاقاً میتواند خیلی جذاب و خیلی هم cool باشد. لباس پوشیدن این آدمها در حضورهای رسانهای نیز ساده و مثل مردم عادی کوچه و خیابان است و به این شکلگیری چنین تصویری کمک میکند. دیگر آن پرسش قدیمی انشاهای دوره مدرسه که ”علم بهتر است یا ثروت“ محلی از ارعاب ندارد. پرسونای رسانهای این آدمها به ما میگوید که اتفاقاً با علم میتوان به ثروت هم دست یافت.
باور عمومی این است که اینها آدمهایی هستند که به تلاش خود و مهمتر از آن با هوش و بلندپروازی خود و با درک چشماندازهای رشد تکنولوژیهای نو و نیازهای نسل نو، از هیچ به همه چیز رسیدهاند. دادههای زندگینامهای این آدمها هم این را تائید میکند. مشهور است که جابز در بیست سالگی با دوستی شرکت اپل را در یک گاراژ تاسیس و طی ده سال آن را به یک شرکت دو میلیارد دلاری با چهار هزار کارمند تبدیل میکند. اینها اکثراً دانشجویان یا جوانان بلندپرواز و خوشفکری بودهاند که توانستهاند با درک درست نیازها و روحیات وقت و شمی قوی برای درک تقاضای بازار (و گاهی هم به مدد تصادف و بخت و اقبال)، راههای جدیدی برای استفاده از تکنولوژی و تسلط بر بازار پیدا کنند. امّا رمانتیسیزم این آدمها، رویاپروریشان، خصلتی که در زبان انگلیسی با لفظ visionary از آن نام میبرند، هرگز از مرزهای معقول بازار و سازوکار سرمایهداری فراتر نرفته است. برعکس، تمام تیزهوشی آنها در درک همین سازوکار نهفته است. آنها، و بخصوص استیو جابز، بیش از هر چیز مدیرها و بازاریابهای بسیار با استعدادی بودهاند. دست کم یکی از رازهای موفقیت آنها این بوده است که هرگز تسلیم رمانتیسیزم و رویابینی از نوعی که بخواهد نظام سرمایه و بازار را مورد چون و چرا قرار دهد نبودهاند و دقیقاً در چارچوب آن، با درک همه نابرابریهای اجتماعی و طبقاتی و همه خشونتهایی که این محصول این نظام هستند، توانستهاند به ردههای بالای آن راه بیابند و نقش موثری در شکل دادن به جهان امروز پیدا کنند.
نام استیو جابز در ردهبندیهای مجلات اقتصادی مشهور جهان مانند فوربز و فورچون به عنوان یکی از ثروتمندترین مردان آمریکا، یکی از قدرتمندترین مردان جهان و یکی از قویترین مدیران کورپوریشنها آمده است. آیا استیو جابز تنها به عنوان پاداش دانش و پشتکار خود به ثروت کلان چند میلیارد دلاری دست پیدا کرده است؟ آیا هر آدم باهوشی به این دارایی دست پیدا میکند؟ فارغ از داوریهای ارزشی اخلاقی درباره تک تک این چهرهها که کار این نوشته نیست، این را میخواهم بگویم که در بتسازی (آیکونسازی) از آنها در فضای رسانهها و اینترنت، با حذف برخی واقعیتهای بنیادین مربوط به سازوکار نظامی که آدمهایی مانند جابز در چارچوب آن کار کردهاند، مثلاً افزایش روزافزون شکاف فقر و غنا در ایالات متحده، هالهای از افسانههای قدیمی نظام سرمایهداری در شکل نوینی بازسازی میشود و موفقیت با هوش و پشتکار پیوند میخورد. همنشینی ثروت و تکنولوژی و هوشمندی در این نمادها طبیعی است که جدابیت فوقالعادهای برای همه و بخصوص برای جوانان داشته باشد.
باور عمومی این است که اینها آدمهایی هستند که به تلاش خود و مهمتر از آن با هوش و بلندپروازی خود و با درک چشماندازهای رشد تکنولوژیهای نو و نیازهای نسل نو، از هیچ به همه چیز رسیدهاند. دادههای زندگینامهای این آدمها هم این را تائید میکند. مشهور است که جابز در بیست سالگی با دوستی شرکت اپل را در یک گاراژ تاسیس و طی ده سال آن را به یک شرکت دو میلیارد دلاری با چهار هزار کارمند تبدیل میکند. اینها اکثراً دانشجویان یا جوانان بلندپرواز و خوشفکری بودهاند که توانستهاند با درک درست نیازها و روحیات وقت و شمی قوی برای درک تقاضای بازار (و گاهی هم به مدد تصادف و بخت و اقبال)، راههای جدیدی برای استفاده از تکنولوژی و تسلط بر بازار پیدا کنند. امّا رمانتیسیزم این آدمها، رویاپروریشان، خصلتی که در زبان انگلیسی با لفظ visionary از آن نام میبرند، هرگز از مرزهای معقول بازار و سازوکار سرمایهداری فراتر نرفته است. برعکس، تمام تیزهوشی آنها در درک همین سازوکار نهفته است. آنها، و بخصوص استیو جابز، بیش از هر چیز مدیرها و بازاریابهای بسیار با استعدادی بودهاند. دست کم یکی از رازهای موفقیت آنها این بوده است که هرگز تسلیم رمانتیسیزم و رویابینی از نوعی که بخواهد نظام سرمایه و بازار را مورد چون و چرا قرار دهد نبودهاند و دقیقاً در چارچوب آن، با درک همه نابرابریهای اجتماعی و طبقاتی و همه خشونتهایی که این محصول این نظام هستند، توانستهاند به ردههای بالای آن راه بیابند و نقش موثری در شکل دادن به جهان امروز پیدا کنند.
نام استیو جابز در ردهبندیهای مجلات اقتصادی مشهور جهان مانند فوربز و فورچون به عنوان یکی از ثروتمندترین مردان آمریکا، یکی از قدرتمندترین مردان جهان و یکی از قویترین مدیران کورپوریشنها آمده است. آیا استیو جابز تنها به عنوان پاداش دانش و پشتکار خود به ثروت کلان چند میلیارد دلاری دست پیدا کرده است؟ آیا هر آدم باهوشی به این دارایی دست پیدا میکند؟ فارغ از داوریهای ارزشی اخلاقی درباره تک تک این چهرهها که کار این نوشته نیست، این را میخواهم بگویم که در بتسازی (آیکونسازی) از آنها در فضای رسانهها و اینترنت، با حذف برخی واقعیتهای بنیادین مربوط به سازوکار نظامی که آدمهایی مانند جابز در چارچوب آن کار کردهاند، مثلاً افزایش روزافزون شکاف فقر و غنا در ایالات متحده، هالهای از افسانههای قدیمی نظام سرمایهداری در شکل نوینی بازسازی میشود و موفقیت با هوش و پشتکار پیوند میخورد. همنشینی ثروت و تکنولوژی و هوشمندی در این نمادها طبیعی است که جدابیت فوقالعادهای برای همه و بخصوص برای جوانان داشته باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر