این نوشته خلاصه ای است از مضمون فیلم مستند "گفت و گو با انقلاب" که برای انتشار در ستون نقد فرهنگ صفحه آخر روزنامه شرق تهیه شده است.
پارسال همین موقعها داشتیم روی تصویرهای انقلاب کار میکردیم. یک ماهی تصویرهای باقی مانده از ماههای پرتلاطم شهریور تا بهمن سال 1357 را زیر و رو میکردیم تا فیلمی بسازیم درباره آن تصویرها و گفتوگویی کنیم با آن تصویرها و با آن سالها از خلال آن تصویرها. آن روزها در ضمن مصادف بود با شروع رویدادهای مصر و تونس و آنچه "بهار عربی" نام گرفت. میتوانستی همان حرکات و همان رفتارها و نشانهها را در فیلمهای خبری این رویدادها ببینی. جمعیتهای کثیری که خیابانها را پر کردهاند، سوختن لاستیکها و ماشینها و ساختمانها، مشت، شعار، اسلحه: انگار یک انقلاب بیش نیست که بارها و بارها تکرار میشود.
با تماشای مکرر این عکسها و فیلمها، آنچه در آنها بود همان قدر موضوع شد که آنچه در آنها نبود. آنچه در گوشه و کنار عکسها ــ در جزئیات ــ بود و در نگاه اول به چشم نمیآمد. آدمهایی که در بالکن خانهها ایستادهاند و تظاهرات را تماشا میکنند و نقطههایی خاکستری بیش نیستند. آدمهایی که کنار خیابان منتظر تاکسیاند. آدمهای دیگری که از زیر مجسمه شاه که دارد سقوط میکند، هراسان میگریزند. کسی که در میان جمعیت ضبط صوتی خانگی را بالا گرفته و صدای تظاهرات را ضبط میکند. و پرسش پشت سر پرسش. این آدم برای چه این صداها را ضبط میکند؟ آن بچهها در میان تظاهرکنندگان چه میکنند و امروز از آن روزها چه به یاد میآورند؟ آنچه عکسها دربارهاش خاموشاند رمز و رازی مخصوص به خود دارد. علاوه بر این، فیلم یا عکسی ممکن است تو را یاد خاطرهای از روز و لحظه بیاندازد درباره آدمهایی که شاید دیگر نباشند یا واقعهای که روز به روز بیشتر رنگ میبازد. تصویرهای تظاهرات تاسوعا مرا بیشتر یاد مادرم میاندازد که آن روز بردمش برای دیدن تظاهرات تا نشان دهم لازم نیست زیاد نگران این باشد وقتی ما نیستیم. و او با دیدن آن همه آدم و آن نظم و یکصدایی هزاران نفر، آرام شد. آنچه در آن تصویرها بود یک داستان بود و آنچه بین من و مادرم گذشت، داستانی دیگر. داستانی که در آن تکه فیلمها نیست، امّا یک جوری هم در آنها هست.
تصویرهای انقلاب بیشتر تصویرهای تظاهراتهای خیابانی هستند. گویی انقلاب در تظاهرات خیابانی خلاصه میشود. امّا لباسهای تظاهراتکنندگان، شلوارهای پاچهگشاد و موهای بلند پسران نوجوان در خیابانها، آنها را به عکسهای همان دوره از مهمانیها و جشنها و سفرها و زندگی درون خانه پیوند میزند و پنجرههای ساختمانهایی که در پسزمینه عکسها و فیلمهای میبینیم، بیرون خانه را به درون خانهها وصل میکند.
دیگر اینکه تکه فیلمهای خام یک چیز به ما میگویند و فیلمهای تدوین شده از همانها، با موسیقی و گفتار و همنشینی خاصی که در تدوین و صداگذاری بر آنها افزوده شده است چیزی دیگر. گاهی این گفتار و موسیقی و تدوین خود از لحاظ دیگری سندند. گفتار فیلم طپش تاریخ (ساخته محمود بهادری، اصغر شهدوست و منوچهر مشیری) برای بیننده امروز گفتاری شعاری و گزافهگوست، امّا همین گفتار بازتاب روحیه غالب سالهای انقلاب است. بیشتر تصویرهایی که از روزهای انقلاب در گزارشهای تلویزیونی و فیلمهای مستند میبینیم، از همین فیلم و از فیلم برای آزادی (حسین ترابی) گرفته شدهاند. آن فیلمها امروز از دو نظر مهماند. هریک فیلمی است تدوین شده برای خود که به عنوان اثری مستند میتواند مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد و هم منبع غنی تصویرهایی است که میتوانند در فیلمهای دیگر و در گفتوگوهای امروز و امروزیان با آن سالها به کار گرفته شوند چونان مصالح فیلمهای جدید. و طبیعی است که در تصویرهای خام به عنوان مصالح در فیلمهای گوناگون معناهای گوناگون و تفسیرهای گوناگونی از آن رویدادها پیدا میکنند.
این پرسش برای من همچنان پاسخ کامل دریافت نکرده است که اگر به فرض تصویرهای فوتوگرافیک انقلاب، یعنی همین عکس و فیلم نبودند، چه خللی در خاطره ذهنی ما از انقلاب روی میداد. اینکه عکس و فیلم مهمترین سندها یک رویدادند البته گزافهگویی است. از روی تصویر ساختمانها و ماشینهای شعلهور روز 14 آبان نمیتوان فهمید که نقش ساواک در این آتشسوزیها چه بود؟ امّا مجموع این تصویرها چیزی از آن روزها میگویند که شاید در هیچ کلام مکتوب و خاطرهای حفظ نشده باشد و مهمتر اینکه، این چیز، گاهی کلام مکتوب و خاطره را نقض میکند. ثبت فوتوگرافیک واقعیت مکانیکی و بیرحم است و آن وجوه ناخوشایندی را که حافظه در پردازش درازمدّت حذف میکند، در خود نگاه میدارد. چیزی مانند وحشت نوجوانی که باتوم دارد روی سرش فرود میآید یا لبخند سربازی که در خیابان سرد پشت خاکریز گونیهای پر از شن دارد لیوانی چای مینوشد. در اینجا جا و زمان دقیق اهمیت خود را از دست میدهند و مجموعه تصاویر به عنوان نمادی از یک دوران و منبع سرشار لحظههای گریزان از زندگی آدمها، ارزش خود را حفظ میکنند.
پارسال همین موقعها داشتیم روی تصویرهای انقلاب کار میکردیم. یک ماهی تصویرهای باقی مانده از ماههای پرتلاطم شهریور تا بهمن سال 1357 را زیر و رو میکردیم تا فیلمی بسازیم درباره آن تصویرها و گفتوگویی کنیم با آن تصویرها و با آن سالها از خلال آن تصویرها. آن روزها در ضمن مصادف بود با شروع رویدادهای مصر و تونس و آنچه "بهار عربی" نام گرفت. میتوانستی همان حرکات و همان رفتارها و نشانهها را در فیلمهای خبری این رویدادها ببینی. جمعیتهای کثیری که خیابانها را پر کردهاند، سوختن لاستیکها و ماشینها و ساختمانها، مشت، شعار، اسلحه: انگار یک انقلاب بیش نیست که بارها و بارها تکرار میشود.
با تماشای مکرر این عکسها و فیلمها، آنچه در آنها بود همان قدر موضوع شد که آنچه در آنها نبود. آنچه در گوشه و کنار عکسها ــ در جزئیات ــ بود و در نگاه اول به چشم نمیآمد. آدمهایی که در بالکن خانهها ایستادهاند و تظاهرات را تماشا میکنند و نقطههایی خاکستری بیش نیستند. آدمهایی که کنار خیابان منتظر تاکسیاند. آدمهای دیگری که از زیر مجسمه شاه که دارد سقوط میکند، هراسان میگریزند. کسی که در میان جمعیت ضبط صوتی خانگی را بالا گرفته و صدای تظاهرات را ضبط میکند. و پرسش پشت سر پرسش. این آدم برای چه این صداها را ضبط میکند؟ آن بچهها در میان تظاهرکنندگان چه میکنند و امروز از آن روزها چه به یاد میآورند؟ آنچه عکسها دربارهاش خاموشاند رمز و رازی مخصوص به خود دارد. علاوه بر این، فیلم یا عکسی ممکن است تو را یاد خاطرهای از روز و لحظه بیاندازد درباره آدمهایی که شاید دیگر نباشند یا واقعهای که روز به روز بیشتر رنگ میبازد. تصویرهای تظاهرات تاسوعا مرا بیشتر یاد مادرم میاندازد که آن روز بردمش برای دیدن تظاهرات تا نشان دهم لازم نیست زیاد نگران این باشد وقتی ما نیستیم. و او با دیدن آن همه آدم و آن نظم و یکصدایی هزاران نفر، آرام شد. آنچه در آن تصویرها بود یک داستان بود و آنچه بین من و مادرم گذشت، داستانی دیگر. داستانی که در آن تکه فیلمها نیست، امّا یک جوری هم در آنها هست.
تصویرهای انقلاب بیشتر تصویرهای تظاهراتهای خیابانی هستند. گویی انقلاب در تظاهرات خیابانی خلاصه میشود. امّا لباسهای تظاهراتکنندگان، شلوارهای پاچهگشاد و موهای بلند پسران نوجوان در خیابانها، آنها را به عکسهای همان دوره از مهمانیها و جشنها و سفرها و زندگی درون خانه پیوند میزند و پنجرههای ساختمانهایی که در پسزمینه عکسها و فیلمهای میبینیم، بیرون خانه را به درون خانهها وصل میکند.
دیگر اینکه تکه فیلمهای خام یک چیز به ما میگویند و فیلمهای تدوین شده از همانها، با موسیقی و گفتار و همنشینی خاصی که در تدوین و صداگذاری بر آنها افزوده شده است چیزی دیگر. گاهی این گفتار و موسیقی و تدوین خود از لحاظ دیگری سندند. گفتار فیلم طپش تاریخ (ساخته محمود بهادری، اصغر شهدوست و منوچهر مشیری) برای بیننده امروز گفتاری شعاری و گزافهگوست، امّا همین گفتار بازتاب روحیه غالب سالهای انقلاب است. بیشتر تصویرهایی که از روزهای انقلاب در گزارشهای تلویزیونی و فیلمهای مستند میبینیم، از همین فیلم و از فیلم برای آزادی (حسین ترابی) گرفته شدهاند. آن فیلمها امروز از دو نظر مهماند. هریک فیلمی است تدوین شده برای خود که به عنوان اثری مستند میتواند مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد و هم منبع غنی تصویرهایی است که میتوانند در فیلمهای دیگر و در گفتوگوهای امروز و امروزیان با آن سالها به کار گرفته شوند چونان مصالح فیلمهای جدید. و طبیعی است که در تصویرهای خام به عنوان مصالح در فیلمهای گوناگون معناهای گوناگون و تفسیرهای گوناگونی از آن رویدادها پیدا میکنند.
این پرسش برای من همچنان پاسخ کامل دریافت نکرده است که اگر به فرض تصویرهای فوتوگرافیک انقلاب، یعنی همین عکس و فیلم نبودند، چه خللی در خاطره ذهنی ما از انقلاب روی میداد. اینکه عکس و فیلم مهمترین سندها یک رویدادند البته گزافهگویی است. از روی تصویر ساختمانها و ماشینهای شعلهور روز 14 آبان نمیتوان فهمید که نقش ساواک در این آتشسوزیها چه بود؟ امّا مجموع این تصویرها چیزی از آن روزها میگویند که شاید در هیچ کلام مکتوب و خاطرهای حفظ نشده باشد و مهمتر اینکه، این چیز، گاهی کلام مکتوب و خاطره را نقض میکند. ثبت فوتوگرافیک واقعیت مکانیکی و بیرحم است و آن وجوه ناخوشایندی را که حافظه در پردازش درازمدّت حذف میکند، در خود نگاه میدارد. چیزی مانند وحشت نوجوانی که باتوم دارد روی سرش فرود میآید یا لبخند سربازی که در خیابان سرد پشت خاکریز گونیهای پر از شن دارد لیوانی چای مینوشد. در اینجا جا و زمان دقیق اهمیت خود را از دست میدهند و مجموعه تصاویر به عنوان نمادی از یک دوران و منبع سرشار لحظههای گریزان از زندگی آدمها، ارزش خود را حفظ میکنند.
ثبت فوتوگرافیک واقعیت مکانیکی و بیرحم است
پاسخحذفبیرحم که هست اما در مورد مکانیکی بودنش میشود حرف زد...