... امّا فرهنگسازی علیه مصرف دخانیات و ارتباط آن با قانون، نکات جالبی در خود دارد که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میکنم:
منطق مخالفت با استعمال دخانیات دو وجه مختلف دارد. کسانی که با سیگار کشیدن شهروندان مخالفند دو دلیل دارند. آنها میگویند سیگار کشیدن برای کسانی که ناخواسته دود سیگار را تنفس میکنند زیانآور است و باید از حقوق آنها دفاع کرد بنابراین باید سیگار کشیدن را در مکانهای عمومی ممنوع کرد. از اینجاست تقسیم رستورانها و مکانهای دیگر به بخشهای سیگاریها و غیرسیگاریها و سایر اقداماتی که برای حفظ سلامت به اصطلاح تنفسکنندگان غیرمستقیم دود سیگار به عمل میآید و برخیشان مانند ممنوعیت کشیدن سیگار در داخل تاکسی و اتوبوس و فضاهای دربسته کوچک بسیار مفید است.
امّا آنها نگران سلامت خود سیگاری هم هستند. حرکت معقول و منطقی در راستای حفظ حقوق کسانی که نمیخواهند دود دخانیات را تنفس کنند، در جاهایی جای خود را به مجموعه هنجارسازیها و استدلالهایی میدهد که هدفشان تنگ کردن عرصه بر سیگاریها، یعنی کسانی است که حاضرند برای لذّت بیشتر از زندگی، بخشی از سلامتی و چند سالی از عمرشان را فدا کنند. علیه این دسته از مردمان تبلیغات فرهنگی منفی میشود، در حالی که آنها بخش بسیار بزرگی از جامعه هستند و چون آدمهای عاقل و بالغ میتوانند خودشان درباره سلامتی خودشان تصمیم بگیرند. در مدارس علیه این آدمها تبلیغ میشود و بر نظر فرزندانشان نسبت به آنها تاثیر منفی میگذارند.
امّا مهمترین (و خطرناکترین) وجه کارزار ضد دخانیات این است که با نگاهی قیممآبانه میخواهند برای منِ سیگاری تعیین تکلیف کنند و به اصطلاح بیش از خودم برای سلامتی من نگرانند. در پس این رویکرد، درک خاصی از تندرستی و طول عمر و نقش یا وظیفه قانون نسبت به این مسائل وجود دارد. نفی مطلق فاکتورِ لذت بردن از اوقات فراغت (که برای بسیاری از آدمها سیگار کشیدن یکی از شیوههای آن است) و تاثیر مثبت این اوقات خوش بر سلامت روانی و جسمی آدمها، نگاه ریاضتکشانهای است که در پی تحمیل یک زندگی سراسر بهداشتی و یک اخلاق پیوریتنی بر جامعه است که به هزینه عمومی یعنی پولِ کسانی انجام میشود که به کلّی با این طرز تلقی مخالفند.
دولت به خود اجازه میدهد از محل داراییهای جامعه به تبلیغات علیه گروهی از افراد جامعه بپردازد. دخالت دولت به نمایندگی از جامعه در تندرستی افراد (که میتواند به تندرستی اخلاقی هم تعمیم پیدا کند) پیآمدهای بسیار خطرناکی دارد. مخالفان کارزار ضددخانیات در غرب با بررسی پیشینه این نوع کارزار به تبلیغات ضددخانیات نازیها رسیدهاند. ظاهراً آنها از نخستین کسانی بودند که برای حفظ سلامت تن و روان افراد جامعه به فعالیتهای سازمانیافته علیه سیگار کشیدن دست زدند.
جالب است که فرهنگسازی علیه سیگار کاملاً وارداتی است. خاستگاه این کارزار آمریکاست و از آنجا به دیگر کشورهای دنیا سرایت کرده است. جالب است که چگونه با صرف هزینه و با برنامهریزی چگونه میتوان ارزشهای فرهنگی را تغییر داد و تناقضات بسیار آشکار را پردهپوشی کرد.
به بسیاری از تناقضات توجه نمیشود. مثلاً اگر سیگار کشیدن اعتیاد است و اعتیاد مضر است، آیا شکلات خوردن اعتیاد نیست؟ آیا تماشای تلویزیون اعتیاد نیست؟ آیا نشستن روزانه ده پانزده ساعت پشت کامپیوتر اعتیاد نیست؟ و آیا با همه اینها به همین نحو برخورد میشود؟
بگذارید این نوشته کوتاه را با اشاره به یکی از این تناقضات به پایان ببرم. مخالفان سیگار میگویند که سیگاریها علاوه بر این که به دیگرانی که ناچارند دود سیگار آنها را تنفس کنند زیان میرسانند، هزینه دوا و درمان خودشان را نیز که بیش از آدمهای غیرسیگاری بیمار میشوند به جامعه تحمیل میکنند. سیگاریها میگویند برعکس، چون آنها کمتر عمر میکنند، مقدار زیادی به سیستم درمانی و تامین اجتماعی سود میرسانند، چون جامعه دیگر مجبور نیست هزینه گران زندگی نباتی سالهای آخر عمرشان را بپردازند.
منطق مخالفت با استعمال دخانیات دو وجه مختلف دارد. کسانی که با سیگار کشیدن شهروندان مخالفند دو دلیل دارند. آنها میگویند سیگار کشیدن برای کسانی که ناخواسته دود سیگار را تنفس میکنند زیانآور است و باید از حقوق آنها دفاع کرد بنابراین باید سیگار کشیدن را در مکانهای عمومی ممنوع کرد. از اینجاست تقسیم رستورانها و مکانهای دیگر به بخشهای سیگاریها و غیرسیگاریها و سایر اقداماتی که برای حفظ سلامت به اصطلاح تنفسکنندگان غیرمستقیم دود سیگار به عمل میآید و برخیشان مانند ممنوعیت کشیدن سیگار در داخل تاکسی و اتوبوس و فضاهای دربسته کوچک بسیار مفید است.
امّا آنها نگران سلامت خود سیگاری هم هستند. حرکت معقول و منطقی در راستای حفظ حقوق کسانی که نمیخواهند دود دخانیات را تنفس کنند، در جاهایی جای خود را به مجموعه هنجارسازیها و استدلالهایی میدهد که هدفشان تنگ کردن عرصه بر سیگاریها، یعنی کسانی است که حاضرند برای لذّت بیشتر از زندگی، بخشی از سلامتی و چند سالی از عمرشان را فدا کنند. علیه این دسته از مردمان تبلیغات فرهنگی منفی میشود، در حالی که آنها بخش بسیار بزرگی از جامعه هستند و چون آدمهای عاقل و بالغ میتوانند خودشان درباره سلامتی خودشان تصمیم بگیرند. در مدارس علیه این آدمها تبلیغ میشود و بر نظر فرزندانشان نسبت به آنها تاثیر منفی میگذارند.
امّا مهمترین (و خطرناکترین) وجه کارزار ضد دخانیات این است که با نگاهی قیممآبانه میخواهند برای منِ سیگاری تعیین تکلیف کنند و به اصطلاح بیش از خودم برای سلامتی من نگرانند. در پس این رویکرد، درک خاصی از تندرستی و طول عمر و نقش یا وظیفه قانون نسبت به این مسائل وجود دارد. نفی مطلق فاکتورِ لذت بردن از اوقات فراغت (که برای بسیاری از آدمها سیگار کشیدن یکی از شیوههای آن است) و تاثیر مثبت این اوقات خوش بر سلامت روانی و جسمی آدمها، نگاه ریاضتکشانهای است که در پی تحمیل یک زندگی سراسر بهداشتی و یک اخلاق پیوریتنی بر جامعه است که به هزینه عمومی یعنی پولِ کسانی انجام میشود که به کلّی با این طرز تلقی مخالفند.
دولت به خود اجازه میدهد از محل داراییهای جامعه به تبلیغات علیه گروهی از افراد جامعه بپردازد. دخالت دولت به نمایندگی از جامعه در تندرستی افراد (که میتواند به تندرستی اخلاقی هم تعمیم پیدا کند) پیآمدهای بسیار خطرناکی دارد. مخالفان کارزار ضددخانیات در غرب با بررسی پیشینه این نوع کارزار به تبلیغات ضددخانیات نازیها رسیدهاند. ظاهراً آنها از نخستین کسانی بودند که برای حفظ سلامت تن و روان افراد جامعه به فعالیتهای سازمانیافته علیه سیگار کشیدن دست زدند.
جالب است که فرهنگسازی علیه سیگار کاملاً وارداتی است. خاستگاه این کارزار آمریکاست و از آنجا به دیگر کشورهای دنیا سرایت کرده است. جالب است که چگونه با صرف هزینه و با برنامهریزی چگونه میتوان ارزشهای فرهنگی را تغییر داد و تناقضات بسیار آشکار را پردهپوشی کرد.
به بسیاری از تناقضات توجه نمیشود. مثلاً اگر سیگار کشیدن اعتیاد است و اعتیاد مضر است، آیا شکلات خوردن اعتیاد نیست؟ آیا تماشای تلویزیون اعتیاد نیست؟ آیا نشستن روزانه ده پانزده ساعت پشت کامپیوتر اعتیاد نیست؟ و آیا با همه اینها به همین نحو برخورد میشود؟
بگذارید این نوشته کوتاه را با اشاره به یکی از این تناقضات به پایان ببرم. مخالفان سیگار میگویند که سیگاریها علاوه بر این که به دیگرانی که ناچارند دود سیگار آنها را تنفس کنند زیان میرسانند، هزینه دوا و درمان خودشان را نیز که بیش از آدمهای غیرسیگاری بیمار میشوند به جامعه تحمیل میکنند. سیگاریها میگویند برعکس، چون آنها کمتر عمر میکنند، مقدار زیادی به سیستم درمانی و تامین اجتماعی سود میرسانند، چون جامعه دیگر مجبور نیست هزینه گران زندگی نباتی سالهای آخر عمرشان را بپردازند.
مدت هاست با این قضیه درگیر هستم. نه به عنوان یک فرد سیگاری که قصد موجه کردن الگوهای رفتاری خودش رو داره، بلکه به عنوان کسی که با در پیش گرفتن یک رفتار خاص - سیگار کشیدن و تاکید بر ادامه ی اون - با دو راهی هایی مواجه می شه. مثل زمانی که من ِ سیگاری نهایت سعی خودم رو می کنم که با سیگار کشیدن به اطرافیانم لطمه نزنم یا معذبشون نکنم، اما از اون طرف برای سیگار کشیدن توی فرودگاه برای من و امثال من یک اتاقک شیشه ای دو-در-یک در نظر گرفته شده که وضع مفتضحی داره. و به نظر می رسه جامعه می خواد به من بگه: "تو خودت خواستی سیگار بکشی، پس بپذیر که با خفت تن به این کار بدی" و امثال این برخورد ها. از طرفی فکر می کنم سیگار نکشیدن در جامعه ی ما چندان بحث سلامت رو مد نظر نداره. بحث حفظ زیرساخت های سنتی رو دنبال می کنه. دیسیپلین، کنترل و اینرسی سنتی به نظر من مهمترین عوامل برای تبلیغات ضد دخانیات در این جا هستند.
پاسخحذف