شهریور ۱۱، ۱۳۸۷

ضعف دیالوگ نویسی در فیلم شهر زیبا

یكی از ویژگی‌های گفت‌وگوی جذاب نمایشی حالت جنگ و تنشی است كه در گفت‌وگوی دو یا چندطرفه وجود دارد؛ اینكه هریك از طرفین با حاضرجوابی روی دست طرف مقابل بلند می‌شود و پاسخ غافلگیركننده‌ای به او می‌دهد و لایه تازه‌ای از موضوع موردبحث را آشكار كند یا از منظر تازه‌ای به موضوع می‌نگرد. مثلاً به این نمونه توجه كنید:
اولین مأموری كه در دادگستری با ابوالقاسم حرف می‌زند در جواب شكایت ابوالقاسم از مزاحمت‌های خانواده اكبر، اوّل می‌گوید آنها "غلط كردن" و بعد می‌پرسد:
ــ اومدی رضایت بدی؟
ــ نه. من نمی‌تونم از خون دخترم بگذرم.
ــ پس برای چی آمدی؟


وقتی ابولقاسم توضیح می‌دهد كه می‌خواهد كاغذی امضا كند كه اعدام قاتل دخترش قطعی بشود، مأمور یادشده از او می‌خواهد قدری هم صبر كند. ابوالقاسم می‌گوید:
ــ امانمو بریدن.
ــ خب پدر جان همان طور كه تو دخترتو دوست داری، اونا هم پسرشونو دوست دارن، حقشونه هركاری از دستشون برمی‌آد بكنن كه پسرشون اعدام نشه.
بعد از او می‌خواهد كه اگر می‌خواهد كار سریع انجام شود باید به فكر پول دیه باشد. ابوالقاسم می‌گوید:
ــ دخترمو كشتن، باید پول هم بدم تا اون اعدام بشه.
در ابتدا به نظر می‌آید مأمور دادگستری كاملاً ابوالقاسم را تأیید می‌كند. در چند جمله بعدی پرسشی مطرح می‌شود كه بیننده هم كنجكاو است جوابش را بداند: "پس برای چی آمدی؟" دو جمله پایین‌تر، می‌بینیم مسئول قضایی از زاویه متفاوتی به مسئله نگاه می‌كند و به خانواده اكبر حق می‌دهد. و در سطرهای بعدی مسئله تازه‌ای مطرح می‌شود: ضرورت پرداخت تفاوت دیه زن و مرد. و حرفی كه ابولقاسم در پایان می‌زند از تنشی درونی حكایت می‌كند، بین موقعیتی كه ابوالقاسم خود را در آن می‌یابد و باورهای دینی او. حرف‌های مأمور قضایی و ابوالقاسم هردو قدرت اقناع‌كننده‌گی خوبی دارند و بخشی از جذابیت این گفت‌وگو این است كه یك جانبه نیست و حق مطلق طرف هیچیك از طرفین نیست.
گفت‌وگوی اعلا با پیش‌نماز مسجد در حیاط مسجد نیز از این نظر جالب است؛ منظورم آنجاست كه اعلا می‌خواهد پیش‌نماز را ببرد خانه ابوالقاسم تا مانع فروش خانه شود، در حالی كه پیش‌نماز می‌گوید مردم منتظرش هستند و باید نماز جماعت را به جا آورد،. اعلا می‌پرسد:
ــ نماز بهتره یا جون آدم؟
ــ نماز ... [مكث] یه نفرو می‌فرستم بیارتش اینجا.
پیش‌نماز مسجد محل را ما آدمی می‌شناسیم كه همه كوشش خود را می‌كند كه ابوالقاسم رضایت بدهد، بنابراین به نظر می‌آید كه اعلا با قرار دادن او در برابر این پرسش او را شكست داده است، امّا جواب محكم پیش‌نماز ما را غافلگیر می‌كند. هرچند او بعد از مكثی راه‌حلی پیدا می‌كند كه نیازی نباشد بین نماز و زندگی یك آدم انتخابی بكند. این شگرد پایانی در واقع تقابل دو دیدگاه و موقعیت حادّ را تعدیل می‌كند و زمینه‌ای فراهم می‌كند كه ماجرا ادامه پیدا كند.
گفت‌وگوی پیش‌نماز و ابوالقاسم هم نمونه خوبی از این كارزار كلامی است. همین طور گفت‌وگوی ابوالقاسم با قاضی دادگاه در دادگستری.
در گفت‌وگوی پیش‌نماز با ابوالقاسم نكته كوچكی هست كه ارزش توجه را دارد. وقتی ابوالقاسم با بیان اینكه "من بین دو تا راه نموندم" بی‌میلی خود را استخاره كردن پیش‌نماز بیان می‌كند، پیش‌نماز به جای اینكه جواب او را بدهد به او می‌گوید: "حالا بیا بشین ...". كنش‌های حین گفت‌وگو كاربردی در تلطیف گفت‌وگو یا افزایش تنش آن دارند. برای نمونه در همین جا این جمله از نوعی طفره در دادن جواب مستقیم و یك نوع هوشمندی و زرنگی از سوی پیش‌نماز حكایت می‌كند. در جاهای دیگری از گفت‌وگوهای فیلم هم از این شگرد استفاده شده است. مثلاً در اوّلین گفت‌وگوی اعلا با فیروزه جلوی در خانه آنها، وقتی اعلا دارد خبر اعدام قریب‌الوقوع اكبر را می‌دهد، بچه‌ای كه در بغل فیروزه است شروع می‌كند به گریه و فیروزه می‌گوید "ساكت شو مامان ببینم چه خاكی به سرمون شد". این گونه تداخل گفت‌وگویی حساس با عاملی مزاحم (در اینجا گریه بچه) تنش موقعیت را بالا می‌برد. اوج این شگرد آنجاست كه دو خط گفت‌وگوی تقریباً هم‌ارزش، با یكدیگر پیش می‌روند. صحنه پیشنهاد عمل دختر فلج ابوالقاسم در حالی كه ابوالقاسم متن عریضه‌ای را برای گرفتن پول دیه از صندوق قرض‌الحسنه به همین دختر دیكته می‌كند، نمونه بسیر خوبِ این گونه تداخل گفت‌وگوهاست:
در حالی كه ابوالقاسم متن عریضه را به دخترش دیكته می‌كند، زن ابوالقاسم در صدد است موضوع رضایت ابوالقاسم و خرج پول دیه برای مداوای دختر فلج را مطرح كند. با توجه به حساسیت مسئله برای ابوالقاسم، امكان برآشفتن او وجود دارد و این امر، شكل طرح مسئله را بسیار حساس می‌سازد چون با موقعیتی روبه‌رو هستیم كه هر آن احتمال انفجار می‌رود. در این موقعیت‌ها چگونگی و لحن وارد شدن به موضوع كه یك كنش كلامی است، اهمیت درجه یك پیدا می‌كند. زن نظر دكترها درباره عمل كردن بچه را پیش می‌كشد. ابوالقاسم درباره هزینه عمل می‌پرسد. زن می‌گوید:
ــ چند تا عمله. می‌گه سه‌-چهار تومن. كمتر هم می‌شه.
جملات كوتاه و توضیحات بیشتر زن از عدم اعتماد به نفس او حكایت می‌كند. اوّلاً مستقیم نمی‌گوید چقدر. و بعد از اینكه می‌گوید، انگار می‌داند ابولقاسم با این مبلغ مخالفت می‌كند، فوری پشت سرش امكان پایین آوردن خرج را مطرح می‌كند.
ــ من اگه سه-چهار تومن داشتم می‌دادم قصاص خون دخترمو می‌گرفتم ... یه جوری پاكنویس كن كه جا برای امضا زیاد داشته باشه
جواب ابوالقاسم جالب است و نوع نگاه بسیار متفاوت او را نشان می‌دهد. او تردیدی هم ندارد كه بین مداوای دخترك معلول و قصاص خون دخترش، قصاص را انتخاب می‌كرد. لحن او از این حكایت می‌كند كه انگار برای همه باید به همین اندازه بدیهی باشد كه راه درست همین است كه او می‌گوید. در لحن او اعتماد به نفسی وجود دارد كه در صحبت‌های زنش نیست. بعد او بلافاصله می‌رود سراغ عریضه، یعنی خط دیگر گفت‌وگو. این موضوع كار زن را دشوار می‌كند. چون باید دوباره موضوع را برگرداند به چیزی كه خودش می‌خواهد.
ــ گوش كن من چی می‌گم. ما پول نمی‌دیم، به جای اینكه این پسره را اعدام كنن، پولشو می‌دیم برای عمل این ...
....
ــ پاكنویسش كن!
جمله آخر ابولقاسم، جواب غیرمستیمی است به زنش. او با امر كردن به پاكنویس عریضه درخواست وام، مخالفت خود را با زنش بیان می‌كند.
این گونه واكنش‌های كلامی غیرمستقیم یا كلامی كه شاید علی‌رغم میل گوینده چیزهایی درباره تمایلات درونی او افشا می‌كند، در جاهای دیگر فیلم هم هست. چیزی گفته می‌شود بدون اینكه یك كلمه راجع به آن به زبان بیاید. برای نمونه وقتی زن ابوالقاسم پیش برادرش می‌رود كه مسئله ازدواج دختر معلولش با اعلا را مطرح كند، یك كلمه مستقیم در این باره نمی‌گوید. امّا نمونه جالب‌تر حرف‌هایی است كه فیروز در مینی‌بوس در حالی كه پاكت نامه‌ خالی را به اعلا می‌دهد، می‌زند:
ــ بیا ... می‌خواهی برای دوست دخترت نامه بنویسی؟ تلفن نداره مگه؟ دوست دختری كه تلفن نداشته باشه یه شاهی نمی‌ارزه. مخصوصاً واسه كسی كه تو زندانه ... من اگه گفتم نیایی تو، چون می‌دونستم آخرش این طوری می‌شه ....
پیش كشیدن حرف دوست دختر در موقعیتی كه این دو دارند، به طور غیرمستقیم مسئله رابطه عاشقانه را بین آن دو را پیش می‌كشد و اشاره به اینكه دختری كه تلفن نداشته باشد یه شاهی نمی‌ارزد، نگاه تلخ فیروزه را به فقر بیان می‌كند. اعلا پاسخی به این حرف‌ها نمی‌دهد، پاسخ ندادن یا سكوت در گفت‌وگو هم شگردی است كه كمتر مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. در شهر زیبا یكی دو جای دیگر هم از این شگرد استفاده شده است؛ آنجا كه فیروزه را از خانه ابوالقاسم بیرون انداخته‌اند و اعلا از او می‌پرسد كتكش زده‌اند، فیروزه فقط سرش را به علامت نفی تكان می‌دهد. بخش مهمی از واكنش‌های ابوالقاسم به التماس‌های اعلا و فیروزه را هم سكوت‌های طولانی و سماجت‌آمیز تشكیل می‌دهد كه در بسیاری جاها مؤثرتر از كلام هستند و فضای سنگینی در گفت‌وگوها ایجاد می‌كنند.
شگرد دیگری كه یكی دو جا به كار رفته، استفاده از دیالوگ‌های بسیار كوتاه برای نشان دادن تمایلات متضاد آدم‌هاست. مثلاً در اوائل فیلم، در صحنه گفت‌وگوی دو مسئولان دارالتأدیب، مسئول سختگیرتر می‌گوید:
ــ دو دو تا چهار تا. آدم كشتی باید اعدام بشی. حق یعنی این. بقیه‌اش هم همه حرف مفته. .... داری می‌ری هم دست خالی نرو، سر راهت یه چیزی بگیر ...
این جمله آخری نشان می‌دهد كه او ته دلش اعتقادی به حرف‌های قبلی‌اش ندارد و دوست دارد همكارش در به دست آوردن دل ابوالقاسم موفق شود.
در گفت‌وگوی اعلا و مسئول مهربان دارالتأدیب هم بعد از یك مقابله كلامی جذاب: ( ... می‌ری كارو خرابتر می‌كنی / .... مثلاً چكارش می‌كنن. دو بار اعدامش می‌كنن؟) و مخالفت مسئول یاد شده با بیرون رفتن اعلا، او می‌پرسد:
ــ چند وقت از حبست مونده؟
جمله‌ای كه بر دودلی او در مورد حرف‌های خودش دلالت می‌كند.
آنچه تا اینجا گفتیم ــ حفظ تنش، جذابیت و عنصر غافلگیری در گفت‌وگوها، بیان غیرمستقیم، تلفیق دو خط گفت‌وگو، استفاده از سكوت و استفاده از تناقض در گفت‌وگوهای یك شخصیت برای نشان دادن كشاكش درونی او ــ بر توجه اصغر فرهادی به شگردهای دیالوگ‌نویسی و حضور ابتكار و خلاقیت در این حوزه از كار او گواهی می‌دهد، امّا دیالوگ‌هایی هم در فیلم وجود دارند كه بسیار ابتدایی جلوه می‌كنند. این دیالوگ‌ها البته در موقعیت‌هایی ادا می‌شوند كه خود مشكل دارند و شاید بتوان گفت مشكل بیش از آنكه به دیالوگ مربوط باشد به باورناپذیری موقعیت برمی‌گردد، امّا به هر حال جای بروز آن گفت‌وگوهایی است كه بین شخصیت‌ها جاری می‌شود.
به گفت‌وگوهای نخستین برخورد اعلا و فیروزه توجه كنید:
ــ من از پیش اكبر آمدم
..... [حرف‌هایی كه بین فیروزه و شوهر سابقش رد و بدل می‌شود]
ــ از اكبر چه خبر؟ حالش خوبه؟
این جمله فاجعه است. زنی كه برادرش قرار است به محض رسیدن به هیجده‌سالگی اعدام شود، كسی كه برای گرفتن رضایت شاكی بارها به او مراجعه كرده است، نمی‌داند كی برادرش هیجده ساله می‌شود. به سادگی می‌پرسد “از اكبر چه خبر؟” این از آن دست دیالوگ‌هایی است باعث می‌شود گوینده‌اش كم‌شعور جلوه كند.
ــ آره، ولی می‌ترسه.
ــ چرا؟
جالب این است كه اعلا هم تعجبی نمی‌كند كه خواهر اكبر از رسیدن موعد اعدام او بی‌خبر است. و جالب‌تر اینكه حتی بعد از اینكه اعلا می‌گوید كه اكبر می‌ترسد، باز فیروزه متوجه چیزی نمی‌شود و می‌پرسد “چرا؟” و تا اعلا مستقیم نمی‌گوید “وقت اعدامشه”، به ذهنش هم خطور نمی‌كند چه خبر ممكن است باشد.
صحنه دیگری كه در نیمه دوّم فیلم بین اعلا و زن ابوالقاسم اتفاق می‌افتد، دست كمی از این یكی ندارد:
ــ آقا، تو فامیل‌شی؟
ــ نه. من رفیقشم. رفیق اكبر.
(این "رفیقِ اكبر" خیلی خوب است. اعلا لازم می‌بیند توضیح دهد كه رفیق فیروزه نیست. یعنی این موضوع در ذهنش وجود دارد.)
ــ كسی را دارن پول بده براشون؟
ــ پولِ چی؟
هر آدمی با هوش متوسط در می‌یافت كه در موقعیتی كه در قصه فیلم با آن روبه‌رو هستیم، وقتی زن شاكی می‌پرسد "كسی را دارن پول بده براشون؟" یعنی این پول را برای چی می‌خواد. كنش كلامی اعلا با تیزهوشی‌ای كه از او در صحنه‌های دیگر دیده‌ایم هیچ خوانایی ندارد.
ــ واسه رضایت.
ــ تو كه گفتی شوهرت رضایت نمی‌ده.
ــ حالا اگه راضیش كردم كسی را دارن پول بده.
ــ چقدر؟
اینها واكنش‌های كلامی باورناپذیرند. اعلا باید به محض شنیدن پرسش زن ابوالقاسم متوجه می‌شد راه تازه‌ای برای نجات دوستش پیدا شده و واكنش متناسب نشان می‌داد. نه اینكه تا زن آشكار نمی‌گوید پول را برای چه می‌خواهد، “دوزاری‌اش نیفتد” و تازه بعد از آن شروع كند به اظهار ناباوری و نصیحت زن.
ــ اون قدر كه خرج دوا و درمون دخترم بكنم.
ــ این شوهری كه تو داری پول هم كه باشه رضایت بده نیست
ــ اون فقط حرف یكیو می‌خونه، می‌رم پیش اون ... اون مجبورش می‌كنه
ــ كی؟
ــ پیش نماز مسجدمون
ــ خودت باید جلوش بایستی مادر من. اون كه باید گذشت كنه تویی. یه مادر خیلی بیشتر از یه پدر حق داره.
میزان زیركی‌ای كه آدم‌های فیلم در گفت‌وگوها از خود نشان می‌دهند، یكی از ابزارهای شخصیت‌سازی است. گفت‌وگو یكی از وسائلی است كه انسان در مناسبات روزمره خود برای پیش بردن مقاصدش به كار می‌گیرد. در فیلم شهر زیبا، این ابزار هرچه در بخش‌هایی كه آدم‌های گوناگون سعی می‌كنند ابوالقاسم را به رضایت دادن راضی كنند خوب در آمده، در صحنه‌هایی مانند دو صحنه‌ای كه شرح دادیم، به زیان شخصیت‌پردازی باورپذیر عمل كرده است. توجه كنیم آنچه در اینجا به عنوان گفت‌وگو یا كنش كلامی از آن نام می‌بریم نه محتوای مستقیم كلام، بلكه سرعت عكس‌العمل، حاضرجوابی، هوشمندی در ورود به موضوع دلخواه یا كشاندن گفت‌وگو به مسیر دلخواه، استفاده هوشمندانه از سكوت و عناصر محیط برای جواب ندادن، بیان غیرمستقیم و تیزبینی در دریافتن معنای غیرمستقیم كلام دیگران، و میزان احاطه بر زبان و شگردهای زبانی برای همه مقاصد فوق است. و اینها وجوهی است گفت‌وگونویسی فیلمنامه‌های ما به ندرت آگاهانه مورد توجه قرار می‌گیرند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر